۶.۹.۸۷

بالاترین:‌ فرهنگ تنبیه، فرهنگ تشویق

.

خوب، طبق معمول سنواتی بحثی بود در بالاترین راجع به منفی دادن و مثبت دادن به لینکهای مردم، و اسم ما هم به میان کشیده شد، از بس که خودمان را بیخود و بی جهت نخود هر آبگوشتی کرده ایم و موی دماغ دوستانی شده ایم که قصد «پاکسازی» جامعه بالاترین از لینکهای «ناباب»، «بدجور»، «غیر قانونی»، «مخرب»، «مضر»، «غلط املائی»، «غلط انشائی»، «غیر اخلاقی» و غیره شده اند. صحبت هم طبیعتا از این است که چرا و چطور است آخر که این بشر (که همان بنده باشم) بیخود و بی جهت میآید و مقابل این کارهای خوب و خدمات انسانی داوطلبانه ما (که دوستان منفی ده باشند) میایستد هر از چند گاهی و سر و صدا به پا میکند که نه، منفی ندهید و حذف نکنید و از این حرفها.

یک چند بار هم حتی این سئوال ازم پرسیده شده مستقیما، که یعنی تو آنارشیست هستی و مخالف با قانون؟ و من هم هی توضیح داده ام که نه بابا، من بیخود بکنم مخالف با قانون باشم، من فلان هستم و من بهمان هستم.... ولی تاحالا که کارمون نشده و انگار همون «آنارشیسم» چسبنده ترین بر چسبی بوده که دوستان توانسته اند برای رفتارهای عجیب و غریب یک موجودی مثل من پیدا کنند. این شد که گفتم بیایم در یک چند سطری خودم را از یک زاویه دیگری نشان بدهم تا شاید فرجی شد و فرقی کرد. شاید هم نه البته. به هر حال لاحول و لا قوة الا بالله ...

.

اما اصل حرف من خیلی ساده است به خدا! ببین، اینجور حساب کنید که مثبت دادن مثل لبخند زدنه، هرچه بیشتر به زندگی و دور و بری هایت لبخند بزنی، هم مردم رو شاد میکنی، هم به حجم کلی "کارمای مثبت" موجود در دنیا اضافه میکنی که خیلی مثل گردو کاشتنه (به خودت هم نرسه نتیجه اش بالاخره به یکی دیگه میرسه)، و هم به هر حال از قدیم هم گفتن بخند تا دنیا بهت بخنده . . . هر چه بیشتر لبخند بزنی زندگی بیشتر بهت لبخند میزنه و زندگی خودت شاد تر و سالم تر و کم «استرس» تر میشه.

.

اصلا من معتقدم تفاوت زیادی هست بین فلسفه تصحیح و نهی از منکر و پشت دستی زدن با فلسفه ترغیب و کمک و راهنمائی و تشویق. اون اولی پر خرجه، پر دردسره، پر تنشه و اغلب رد پائی هم از خشونت درش هست، و در دراز مدت هم کمتر نتیجه میده تا دومی، که هم کم خرج تره، هم کم دردسر تره، و هم کم استرس تر، احتیاجی هم به خشونت نداره، و در عین حال معمولا اثر دهیش هم خیلی بیشتره و پایا تر.

اینه که من اون دومی رو ترجیح‌ میدم!

.

اگه حرف من را هم قبول ندارید، حرف قدما را قبول دارید که؟ گفته اند «تا توانی دلی به دست آور، دل شکستن هنر نمیباشد».

.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

دوستانی که شما رو نمی شناسند، هی فکر می کنند تا بتونند سر در بیارند که چی می فرمایید، هی وارد مناقشه می شند. اما افرادی که دو ساله توی این سایت عضو هستند و شما رو از خیلی وقت پیش می شناسند، هرگز دچار این اشتباه نمی شند. نظر شما در مورد مسایل بالاترین خیلی ساده است، شما پیرو نظری هستی که اول یک بحث بیان کرده باشی، یعنی اگه همین جوری گفته باشی موافقم، دیگه هی براش دلیل می تراشی که چرا موافقی و علی رغم اینکه قبلا در مورد بحث مشابهی گفته بودی مخالفی، چرا الان موافق هستی. کلا شما یک نظری رو می ندازی، بعد براش دلیل جور می کنی. ذهن خلاقی هم در پشت سر هم ردیف کردن کلمات دارید، بیشتر زیبایی کلمات و جمله ها برات مهمه، تا مفهمومی که قراره بیان کنه.

The Analyst گفت...

از التفات شما در مورد خلاقیت و شیوه نوشتنم بسیار ممنونم دوست ناشناس من. امیدوارم که بتوانم این شیوه را به کمک نظرات و راهنمائی های شما و دیگر عزیزان خواننده هر چه بیشتر صیقل بدهم و به خدمت ایده هایم بکار ببرم، و امیدوارم که ایده هایم هر چه بیشتر به خدمت به همنوع مختص شوند.