۱۳.۴.۸۷

خاطرات خوب روزهاى رفته - ۲

.

آدم كه ياد گذشته هاش ميافته، چشمونش از گريه اشك آلود ميشه
تصويرى از روزهاى رفته ميبينه، كه در اون هر چهره اى نابود ميشه

.

Tennessee Tuxedo in:
Telephone Terror
تنسى تاكسيدو در
دردسر تلفنى

.

.

وقتى استانلى به تنسى تاكسيدو ماموريت ميده تا خبر كنسرتى را كه قراره با پيانوئى كه تازه خريده اجرا كنه به همه حيووناى باغ وحش برسونه، تنسى تصميم ميگيره كه به جاى دويدن به قفس هاى مختلف براى رساندن خبر كنسرت، بهتره يك تلفن اختراع كنه. اما تنسى و چاملى خيلى زود متوجه ميشن كه ساختن تلفن به اون سادگي ها هم كه فكر ميكردن نيست ، و تصميم ميگيرن به سراغ آقاى ووپى ، مردى كه همه جواب ها را در تخته سياه سه بعديش دارد، بروند . آقاى ووپى تنسى و چاملى رو قانع ميكنه كه به جاى ساختن يك تلفن الكتريكى، از يك سيستم ساده ترى استفاده كنن كه عبارته از دو تا قوطى كه با سيم فلزى به هم وصل شده اند . تنسى و چاملى به باغ وحش برميگردن، و حالا براى ساختن تلفن هايشان احتياج به مقدار زيادى سيم فلزى دارند. تنسى چاملى رو مامور پيدا كردن سيم ها ميكنه، و هنوز چند دقيقه اى نگذشته كه سر و كله خوشحال چاملى پيدا ميشه ، كه موفق شده به نحو اسرار آميزى مقدار زيادى سيم فلزى براه پروژه تلفن پيدا كنه ! تنسى و چاملى با موفقيت هرچه بيشتر براى هر قفس يك خط تلفنى درست ميكنند و خبر كنسرت استانلى را به همه حيوانات ميرسونن ...

عصر آن روز همه حيوانات براى شنيدن كنسرت پيانوى استانلى جمع ميشوند، ولى . . . . .

.

هیچ نظری موجود نیست: