۹.۸.۸۷

طفلی ها اکسان ، شل و بریتیش پترولیوم

.

لینک این مطلب در بالاترین

در دل روزهای بهت انگیز شکست و فروپاشی که اخیرا بازارهای امریکا و خیلی کشورهای دیگر را فراگرفته است، خبر های خوشی که این هفته یکی یکی از شرکتهای نفتی رسیدند به حدی غیر قابل قبولند که آدم را گیج میکند که چه عکس العملی باید نشان داد واقعا.

شرکت «اکسان موبیل» (Exxon Mobil) را در نظر بگیرید مثلا، که امروز اعلام کرد سود امسالش بیشتر از چهل در صد بالا رفته است تا این شرکت نفتی رکورد نفع مالی کمپانی ها در تاریخ امریکا را بشکند. متوجه عرایض بنده هستید؟ امروز شرکت اکسان با اعلام اینکه مقدار منفعت خالصش در طی سه ماهه سوم سال میلادی ۲۰۰۸ چیزی نزدیک به پانزده میلیارد دلار (۱۴ میلیارد و ۸۳۰ میلیون دلار) بوده است، رکورد منفعت سازی را در تاریخ کمپانی های دنیا شکست! ضمن اینکه در آمد کل این کمپانی نفتی در سه ماهه فوق ۱۳۷ میلیارد و هفتصد میلیون دلار بوده است!

از طرف دیگر، کمپانی غول پیکر نفتی دیگری، یعنی «شل» نیز امروز گزارش از منفعت سرسام اوری داد که باز با کنتراست خارق العاده ای بر زمینه غمناک بازار امریکا و اروپا جیغ میکشد: شل اعلام کرد که در سه ماهه گذشته بیش از ده میلیارد و نهصد میلیون دلار منفعت خالص داشته است، در حالی که کمتر از یک هفته پیش نیز شرکت انگلیسی بریتیش پترولیوم اعلام کرده بود که در آمد سه ماهه گذشته اش بیشتر از ۱۰۳ میلیارد دلار بوده، با سود خالصی بیشتر از هشت میلیارد دلار.

بعد از انواع عکس العملهائی که اینجا و بخصوص در بالاترین گرفته ام، خیلی سعی میکنم زبانم را نگه دارم و عکس العمل هایم را جمع و جور کنم، چون میدانم هر چیزی هرچقدر هم بدجور یا زشت یا اصلا بد به نظر من بیاد، باز یک عده ای هستند که به نظرشان ان چیز نه تنها طبیعی و معمولی، بلکه اصلا لازم و عین خوبی میاد. شک ندارم این داستان منفعت های بی حد و حصر کمپانی های شل و اکسان و غیره هم طرفدارهای خودش رو داره، پس اجازه بدهید تا من زبانم را گاز بگیرم و تعبیر و تفسیر این خبر را هم به خود شما واگذار کنم. فقط این را بگویم که مخ آدم سوت میکشد از این دنیای وارونه که در نظر اینهمه آدم کاملا هم سر جا و درست میآد...

.

.

۷.۸.۸۷

عکس رنگی محمد عالم خان، آخرین امیر بخارا

.

لینک این مطلب در بالاترین

این عکس رنگی زیبا و با کیفیت عالی که از «محمد عالم خان»، امیر «بخارا»، در سال ۱۹۱۱ میلادی (۱۲۸۹ شمسی) گرفته شده است در میان اولین عکسهای رنگی است که در اوایل قرن بیستم توسط شیمیدان و عکاس مشهور روسی به نام «سرگی میخائیلوویچ پروکودین-گورسکی» گرفته شدند. برای دیدن نسخه بزرگ عکس میتوانید روی آن کلیک کنید.

نیکولاس دوم، تسار وقت روسیه، دستور داده بود تا پول و تجهیزات لازم، از جمله یک تاریکخانه سیار که در یک کوپه قطار ساخته شده بود، در اختیار اقای پروکودین-گورسکی قرار داده شود که متد عکاسی رنگی را اختراع و به نام خود در روسیه به ثبت رسانده بود. در مقابل این تسهیلات تسار به او ماموریت داد تا از گوشه و کنار روسیه تزاری گزارشهای تصویری تهیه کند. تعداد زیادی از این عکسهای جالب سرگی پروکودین-گورسکی را میتوانید از طریق این لینک در کلکسیون کتابخانه کنگره امریکا ببینید.

محمد عالم خان، سوژه عکس بالا، از نواده های مستقیم چنگیز خان مغول محسوب میشد و آخرین امیر سلسله اوزبکهای «منغیت Manghit » بود که از پس از مرگ نادر شاه افشار (در ماه ژوئن ۱۷۴۷ میلادی، خرداد ماه ۱۱۲۶ شمسی) بر «امارات بخارا» حکم میراندند. پس از انقلاب کمونیستی در روسیه، وقتی بلشویک ها در سال ۱۹۲۰ (۱۲۹۹) بخارا را تصرف و تشکیل «جمهوری خلق بخارا» را اعلام کردند، محمد عالم خان امارت را ترک و و به افغانستان رفت، و تا سال ۱۹۴۴ که در کابل در گذشت در افغانستان زندگی کرد .

.

.

۵.۸.۸۷

ماشین بازی در ماه

.

لینک این مطلب در بالاترین
اولین بار در سال ۱۹۶۹ بود که اعلام شد یک انسان امریکائی موفق شده است با سفینه آپولو یازده به ماه برود، از سفینه خارج شود تا بر سطح‌ ماه پا بگذارد و کمی گردش کند، پرچم امریکا را هم آنجا نصب کند، و بعد هم به زمین برگردد.

هنوز چیزی از این اعلام نگذشته بود که در سال ۱۹۷۱ اعلام شد یک امریکائی علاوه بر فرود بر سطح‌ ماه با سفینه آپولو پانزده، یک ماشین هم با خودش به ماه برده و دو سه روز روی ماه مانده، و پیش از بازگشت به زمین کمی هم آنجا با ماشینش، که به اسم «مه نورد Moonrover» معرفی شده بود بگردد.

عکسی جالبی از مه نورد اپولو ۱۷ کلیک کنید تا نسخه بزرگتر را ببینید
شک و تردید ها و تئوری های توطئه فراوانی در مورد این حکایات وجود دارند، که احتیاجی به بحثشان نیست (گرچه اگر کسی دوست دارد میتواند از اینجا شروع کند). اما یک سئوالی که برای من بد جوری بی جواب مانده اینست که اگر واقعا همانطوری که اعلام شده بود، در اواخر ده شصت، یعنی تقریبا پنجاه سال پیش، وقتی هیچ خبری از ترانزیستورها و کامپیوترهای قدرتمند امروزی نبود، امکان این وجود داشت که به همین راحتی انسانها را به ماه بفرستند و برگردانند، که هیچ، روی ماه ماشین سواری هم بکنند، خوب حالا پس چراست که امروز، پنجاه سال بعد، هنگامی که توی یک مینی بوس معمولی مان، هیچ، توی یک ساعت مچی مان بیشتر از همه اپولو ها قدرت محاسبه الکترونیکی خوابیده است، خوب چطور است که حالا وقتی میخواهند کسی را به کره ماه بفرستند اینقدر موضوع سخت و مهمی است که تازه ناسا گفته میخواهد «سعی کند» تا سال ۲۰۱۸ یک سفینه ای بر سطح ماه بنشاند ؟

.

شما را نمیدانم، ولی من اصلا از این حکایت سر در نمیاورم.

.

.

از هر هفت سیاه پوست امریکائی یک نفر از حق رای محروم است

.

لینک این مطلب در بالاترین

روزنامه واشنگتن پست امروز مقاله ای منتشر کرده بود تحت عنوان، «در سازمان ملل بسیاری امیدوارند اوباما پیروز شود»، و در آن شرح‌ داده بود که چطور نماینده های بسیاری کشور ها از جمله روسیه، کانادا، انگلستان، آلمان، هلند، سیرا لئون، افریقای جنوبی، اندونزی، و چند کشور دیگر به صراحت گفته اند که تنها امیدی که میتوان به بهتر شدن وضعیت امریکا در جهان داشت از طریق رئیس جمهور شدن اوباما است.

اما نکته ای که به دلائل مختلف، از جمله هراس از بر انگیختن مسائل عمیق نژادی که جامعه امریکا را در بطنش پاره نگه داشته اند، بسیار به ندرت مورد بحث رسانه های عمومی پر تیراژ‌ امریکائی قرار گرفته است، مسئله نقش و تاثیر پیروز شدن اوباما بر زندگی و افکار سیاهان امریکاست. شک نمیتوان داشت که اگر اوباما پیروز شود، همان فردای پیروزی او بحث در مورد نقش و تاثیر پیروزی او بر جامعه سیاه امریکا یکی از بحثهای اصلی در مطبوعات و تلویزیون خواهد بود، اما در حال حاضر هنوز جای چنین بحثهائی خالیست.

شاید باور کردنش مشکل باشد، اما حقیقت است، که با رسیدن شماره زندانیان در امریکا به رقم باور نکردنی حدود دو و نیم میلیون، وضعیت گروهی که قرنهاست زندگیش در اعماق تاریک حکایت زنجیر و زندان رقم خورده است ، یعنی سیاهان و بازماندگان بردگانی که قبل از رواج تجارت و تکنولوژی نفت از افریقا به عنوان منبع انرژی ارزان به امریکا وارد شدند، از همه بدتر مینماید.

طبق آخرین آمار (دانلود نسخه پی دی اف)، در حال حاضر ( سال ۲۰۰۸) در ایالات متحده از هر ده فرد بالغ یک نفر در زندان به سر میبرد. اما یکی از جنبه های این چرخه منفی که هنوز هم کمتر مورد توجه قرار گرفته اینست که تبعیض سیستماتیکی که بر علیه سیاهان در جامعه مدنی و قانونی ایالات متحده وجود دارد، نه تنها نسل حاضر را به اعماق تاریک جامعه میراند، بلکه آرام آرام در یک حرکت خزنده کل جامعه سیاه را از شرکت قانونی در فعالیت های اساسی مدنی همچون حق رای دادن نیز محروم میگرداند.

و اقعیت تکان دهنده ای که سال گذشته توسط محققین روشن شد این است که بیش از چهار میلیون و دویست هزار امریکائی، و در میان آنان یک و نیم میلیون، یا اندگی بیش از یک هفتم مردان سیاه پوست در امریکا به دلایل مختلف، از جمله سابقه محکومیت زندان، از حق رای دادن محروم هستند. به عبارت دیگر، اگرچه در سال ۱۹۶۵، یعنی کمی بیش از چهل سال پیش، دولت ایالات متحده قانونی را تصویب کرد که به سیاهان حق رای دادن بخشید، هنوز نیم قرن از «اعطای» این حق نگذشته است که جامعه امریکا از هر هفت مرد سیاه پوست یک نفر را از حق شرکت در سرنوشت خود توسط رای دادن محروم کرده است.

.

.

۲.۸.۸۷

معمار کاپیتالیسم معاصر امریکا: ایدئولوژی مان اشتباه بوده

.

لینک این مطلب در بالاترین

در روندی که بی اختیار انسان را به یاد فروپاشی سیستم کمونیسم شوروی میاندازد، کاپیتالیسم امریکائی هم انگار به صفحات آخر تاریخ خودش رسیده است، و در این میان، سخنان تاریخی « الن گرینسپن Alan Greenspan » ، که در بیست سال گذشته معمار اصلی ساختار اقتصادی امریکا بوده است، طنین عجیبی از سخنان میخائیل گورباچف دارد.

اقای گرینسپن کسی است که از سال ۱۹۸۷ در مقام رئیس بانک مرکزی یا «ذخیره فدرال» ایالات متحده امریکا مسئول جهت دادن به اساسی ترین سیاستهای مالی و اقتصادی ایالات متحده بوده است. بسیاری اقای گرینسپن را یکی از قوی ترین مغزهای اقتصادی در تاریخ امریکا ،به شمار آورده اند و خبرگزاری رسمی دولت انگلیس، بی بی سی، در توصیف ایشان چنین مینویسد:

.

بسیاری از اقتصاد دانان آقای گرینسپن را بزرگترین رییس بانک مرکزی در طول تاریخ بانکداری جهان می دانند. به عقیده آنها، آقای گرینسپن برای هدایت منحصربه فرد سکان اقتصاد آمریکا طی بحران هایی چون سقوط بازار بورس در1987، رشد خارج از کنترل بازارهای مالی در دهه نود و رکود اقتصادی پس از حملات یازده سپتامبر 2001، باید مورد تحسین قرار بگیرد.

ژان پل تریشه، رییس بانک مرکری اروپایی می گوید عملکرد آقای گرینسپن علاوه بر تثبیت موقعیت جهانی اقتصاد آمریکا، اعتبار بانک های مرکزی را در سراسر دنیا افزایش داده است.

اما آنچه آقای گرینسپن را در روزهای اخیر به چهره ای مضافا پر اهمیت در تاریخ معاصر امریکا تبدیل کرده است، سخنانی بود که بایستی به مثابه «اعترافات» یک مغز متفکر ایدئولوژی زیربنائی در کاپیتالیسم اقتصادی و سیاسی معاصر امریکا به حساب آیند.

طی کلماتی که تا همین چند ماه پیش اصولا غیر ممکن بود بتوان جاری شدنشان را از دهان شخصی مثل اقای گرینسپن مجسم کرد، وی اعلام کرد که «ایدئولوژی» که بر پایه آن تصمیمهای اقتصادی امریکا در بیش از بیست سال گذشته گرفته شده اند «اشتباه بوده است». این گفتگوی الن گرینسپن با سناتور وکسمن را بشنوید مثلا:

.

Greenspan: I found a flaw in the model that I perceived is the critical functioning structure that defines how the world works گرینسپن: من متوجه شده ام که در الگوئی که از ساختار اساسی که چگونگی کارکرد دنیا را تعیین میکند داشته ام خطائی وجود دارد

Waxman: In other words, you found that your view of the world, your ideology was not right, not working ? وکسمن: به عبارت دیگر، شما متوجه شده این که دیدگاه شما نسبت به جهان، ایدئولوژی و جهانشناسی شما، درست نبوده است، و کار نمیکند؟

Greenspan: Precisely! That's precisely the reason I was shocked because I was going for forty years or more with very considerable that it was working exceptionally well. گرینسپن: دقیقا! دقیقا به همین دلیل بسیار حیرت کردم، چرا که من چهل سال یا بیشتر بود که با شواهد بسیاری قانع شده بودم که [آن ایدئولوژی] کار میکرد، انهم با موفقیت زیاد!

.

طبیعتا، اولین و مهمترین سئوالی که چنین تردید اساسی مغز متفکر کاپیتالیسم معاصر امریکائی در قابلیت دوام ان سیستم به ذهن میآورد، آینده آن سیستم است، سئوالی که وقتی بر پس زمینه تحولات و بحرانهای اخیر در امریکا بنشیند به سان حفره سیاه عمیقی داناترین و متفکران جامعه جهانی را به چالش خواهد کشاند تا الترناتیو قابل قبولی ارائه دهند برای نظم جدیدی که اقتصاد جهانی پس از کاپیتالیسم بی لگام امریکائی طلب میکند.

.

.

۱.۸.۸۷

برکت بده !

.

تی شرت زنانه ای که اخیرا در حمایت از اوباما به بازار آمده حکایت جالبی برای تعریف کردن دارد، اما از قدیم هم گفتند، که نقشی به از صد سخن، پس سخن کم کنم و نقش را عرضه دارم.

.


یکی از طرفداران باراک اوباما در ایالت فلوریدا

.

یاد آوری برای دوستانی که فراموش کرده اند:

Barack که اسم کوچک آقای «باراک حسین اوباما» باشد، ریشه عربی (بَرَکَ) و عبری (ברק) دارد، و هم خانواده است با کلمه «برکت» خودمان، که همان «برکة» عربی باشد.

.

.

۲۹.۷.۸۷

«دستگیری» کبوتران جاسوس بر فراز سایتهای هسته ای ایران

.

طبق گزارشی که در دیلی تلگراف به نقل از منابع داخلی، از جمله روزنامه اعتماد ملی منتشر شده است، نیروهای امنیتی ایران اخیرا موفق شده اند تا دو کبوتر مظنون به جاسوسی را در نزدیکی سایت هسته ای «نطنز» دستگیر کنند.

یکی از این دو کبوتر در نزدیک یک کارگاه گلاب گیری (کارخانه میهن گلاب) در شهر کاشان به دام افتاده است، و تلگراف به نقل از منابع ایرانی گزارش میدهد که حلقه های آهنی و سیمهای نامحسوسی به آن کبوتر متصل بوده اند که ظاهرا نقش نگاه داری وسائل استراق سمع جاسوسی پنهان در لابلای پر این پرندگان را بر عهده داشته است.

در حدود یک ماه پیش از پیدا شدن این کبوتر، کبوتر دیگری با تجهیزات مشابه نیز در حوالی نطنز به دام افتاده بود. این گزارشها از ارائه جزئیات بیشتر در مورد تجهیزات متصل به کبوتر ها یا اطلاعاتی که با به دام انداختن این کبوتر ها در اختیار جمهوری اسلامی افتاده است خودداری کرده اند .

گفتنی است که استفاده از کبوتر ها برای انواع ماموریتهای نظامی و جاسوسی تاریخچه کهنی دارد، تا آنجائی که حتی در جنگ جهانی اول نیز از کبوترانی که مجهز به دوربین های عکاسی بودند برای جمع آوری اطلاعات از نیروهای دشمن استفاده میگردید. برای مشاهده عکس جالبی از این کبوتران مورد استفاده در جنگ اول جهانی و دوربین های آنان میتوانید به این سایت مراجعه کنید.

دولت انگلستان نیز تاکنون چندین مدال شجاعت مهم را به کبوتران جاسوس اعطا کرده است، کبوترانی که در طول جنگ جهانی دوم مامور رد کردن اطلاعات محرمانه در باره آلمان ها و بازگرداندن ان اطلاعات به انگلستان بودند. طبق اطلاعات موجود در «موزه بین المللی جاسوسی» در واشنگتن، تعداد ماموریتهای کبوترهای جاسوس در جنگ دوم جهانی به صد ها هزار رسید، و بیش از نود و پنج درصد این ماموریتها با موفقیت قرین بودند. این کبوترها که بعضا به دوربینهائی با شاتر اتوماتیک مجهز شده بودند، معمولا توسط هواپیما بر فراز خاک دشمن آزاد میشدند، و بعد از جمع آوری اطلاعات در مورد محل نیروهای دشمن به انگلیس باز میگشتند. یکی از این مدال ها اخیرا در حراجی در انگلستان به قیمت نه هزار و دویست پوند به فروش رفت .

۲۵.۷.۸۷

گزارش تحقیقی: سیاستهای امریکا بر علیه شاه زمینه انقلاب اسلامی را پدید آورد

.

لینک این مطلب در بالاترین

به گزارش لوس آنجلس تایمز ، یک گزارش تحقیقی جدید مبنی بر پرونده های محرمانه ای که اخیرا توسط دولت امریکا قابل دسترسی محققین گشته اند میگوید سازمانهای جاسوسی دولتهای «ریچارد نیکسون» و «جرالد فورد»، دو رئیس جمهور امریکا در اخرین سالهای دولت شاه ، به این دلیل که از موضع گیری های شاه در دفاع وی از افزایش قیمت نفت نگران بودند موجبات شکست حکومت وی را فراهم کردند، شکستی که نهایتا مترادف با شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی گردید.

طبق مقاله تحقیقی که در مجله آکادمیک «ژورنال خاور میانه The Middle East Journal » به چاپ رسیده است، دو دولت جمهوری خواه نیکسون و فورد از پافشاری محمد رضا شاه پهلوی بر بالا رفتن قیمت نفت بسیار نگران و ناراحت بودند . این گزارش که بر اساس نتایج دو سال کار تحقیقی توسط اقای «اندرو اسکات کوپر Andrew Scott Cooper» در باره نقش سیاستمداران کاخ سفید در سقوط شاه ایران، و با استفاده از اسنادی که اخیرا از کلاسه بندی "محرمانه" خارج شده اند تهیه شده است، نشان میدهد که سیاستمداران وقت در واشنگتن، از جمله آقای «دونالد رامسفلد»، که در آن سالها از مشاوران ارشد پرزیدنت «جرالد فورد» بود، سیاست تضعیف و کار شکنی سنگینی در برابر رژیم شاه را با هدف مجبور کردن وی به قبول قیمت پائینتری برای نفت در پیش گرفته بودند، اگرچه کسانی همچون اقای «هنری کیسینجر» بارها اخطار داده بودند که این برنامه ها میتواند منجر به روی کار آمدن «یک رژیم افراطی» در ایران گردد.

[برای شنیدن یا دریافت یک فایل صوتی مصاحبه با آقای کوپر میتونید اینجا را کلیک کنید]

تاریخ دانان و تحلیلگران معمولا اینطور اندیشیده اند که دولت دموکرات «جیمی کارتر» با برخوردهای اشتباه خود ایران، این دوست دیرینه امریکا را به یک دشمن اصلی امریکا در منطقه خاور میانه تبدیل کرد. اما جزئیات مدارک جدیدی که این گزارش ارائه داده است‌ حاکی از آن هستند که در حقیقت این دو دولت جمهوری خواه قبل از کارتر بوده اند که نه تنها موجبات سقوط شاه را فراهم کرده اند، بلکه برنامه هایی نیز برای تغییر استراتژیک دراز مدت یاران منطقه ای خود در پیش داشتند، از جمله نزدیکی بیشتر به دولت عربستان سعودی به عنوان یاور اصلی امریکا در منطقه خلیج فارس.

در سال ۱۹۷۴، اقای «ویلیام سیمون»، وزیر دارائی و سلطان انرژی در دولتهای نیکسون و فورد، مستقیما شاه ایران را مسئول گران شدن قیمت نفت اعلام کرد و به دولت پیشنهاد کرد تا از معاملات اسلحه به عنوان اهرمی برای تحت فشار قرار دادن ایران استفاده کند. در پیغامی به پرزیدنت نیکسون، سیمون نوشت، «شاه و ونزوئلا سرحلقه قیمت نفت هستند» و از نیکسون تقاضای تشدید فشار بر ایران را کرد.

در طی سالهای بعد، «هنری کیسینجر» مدافع برخورد دوستانه تری با دولت ایران بود، دولتی که به هر حال خود دولت امریکا ان را در سال ۱۹۵۳ توسط یک کودتای نظامی به قدرت بازگردانده بود. کیسینجر از وضعیت غیر قابل پیشگوئی در جامعه روز ایران مطلع بود. طبق این گزارش، حتی در همان سال ۱۹۷۴ یک تحلیل محرمانه سازمان سیا زنگ های خطر را به صدا در آورده بود و اعلام کرده بود که اصلاحات اقتصادی بلند پروازانه شاه موجب برانگیختن برخوردهای فرهنگی و تنشهای طبقاتی در بطن جامعه میگردد .

در اواخر سال ۱۹۷۶، شاه با مسائل مالی عمیقی دست به گریبان بود و برای حل این مسائل در پی آن بود که اوپک را قانع کند تا قیمت نفت را تا حدود بیست و پنج درصد اضافه کند --تغییری که کاملا در خلاف جهت منافع امریکا بود. در ماه دسامبر سال ۱۹۷۶ «جرالد فورد» رئیس جمهور وقت امریکا طی پیغامی از طریق «اردشیر زاهدی»، سفیر وقت ایران در واشنگتن، به شاه پیغام داد که «هرگونه افزایش در قیمت نفت تاثیر وخیمی بر ساختار مالی دنیا خواهد داشت».

اما از سوی دیگر، مقامات امریکائی، از جمله «ویلیام سیمون» در همان زمان و پنهان از شاه، با مقامات سعودی به توافق رسیده بودند که عربستان در مقابل حمایت نظامی و سیاسی امریکا از رژیم آل سعود، به شاه از پشت خنجر بزند و قیمت نفت را پائین آورد. به این ترتیب در یک حرکت غافلگیرانه، عربستان در مقابل چشمان بهت زده شاه و دیگر اعضای اوپک در کنفرانسی که در دسامبر سال ۱۹۷۶ در «دوحه» تشکیل شده بود (یعنی همان کنفرانسی که شاه تصمیم داشت در آن قیمت نفت را بالا ببرد)، اعلام کرد که تولید نفت خود را از هشت میلیون و ششصد هزار بشکه در روز به یازده میلیون و ششصد هزار بشکه افزایش میدهد، و به این ترتیب قیمت نفت را به سقوط عمیقی کشاند.

بعدها «هنری کیسینجر» در مورد این اتفاق به «جرالد فورد» گفت، «افتخار این اتفاقی که در اوپک افتاد متعلق به دستگاه موفق دیپلماسی ماست! من بار ها گفته بودم که نقش سعودی ها کلیدی است»

اما این موفقیت یک قربانی مهم داشت: ایران. سیستم اقتصادی شاه ایران که از یکطرف پول خود را برای خرید اسلحه های امریکائی روانه بازارهای امریکا کرده بود و از طرف دیگر در تعقیب برنامه های بلند پروازانه «تمدن بزرگ» با تزریق مقادیر زیادی نقدینگی به بازار کشور را به نرخ تورم بالائی رسانده بود، قدرت تحمل سقوط قیمت نفت را نداشت. با این ضربه، اقتصاد ایران به لبه پرتگاه رسید، و شاه که در کنفرانس اوپک شکست سختی از عربستان سعودی خورده بود برای جلوگیری از سقوط کامل اقتصاد کشور دست به دامن سختگیری های مالی شد که به نوبه خود موجب بیکار شدن هزاران نفر در سرتاسر کشور ، شکسته شدن اعتماد سرمایه گذاران بازار، و به هراس افتادن طبقه متوسط گردید. نابسامانی اقتصادی و بیکاری سرسام آور به سرعت در کشور گسترده شد. هنوز یک سال هم از شکست سخت شاه در کنفرانس دوحه نگذشته بود که اولین راه پیمائی های انقلابیون در خیابانهای تهران به راه افتاده بود . . .

.

.

۲۱.۷.۸۷

فیلم:‌ موشها و آدمها

.

موشها و آدمها (Of Mice and Men)
فیلمی به کارگردانی «گری سینیز»، بر اساس رمانی با همین نام به قلم «جان اشتاین بک»
با شرکت «جان ملکوویچ» و «گری سینیز»
طول فیلم: یک ساعت و پنجاه دقیقه
ساخت سال ۱۹۹۲

.

.

کاریکاتور پر معنای نیویورک تایمز در باره تبلیغات خشونت زای مک کین و پیلین

.

روزنامه نیویورک تایمز در مقاله ای که امروز در قسمت Op-Ed خود تحت عنوان «باراک اوبامای تروریست» منتشر کرده است ، به بررسی خشونتها و وحشتی که کمپ جمهوری خواهان به رهبری جان مک کین و سارا پیلین بر علیه کاندیدای سیاه پوست دموکرات ها، یعنی باراک اوباما به راه انداخته اند پرداخته است، بخصوص این شیوه آنها که سعی کرده اند با «دگر» جلوه دادن اوباما وحشت بسیاری در دل توده های امریکائی از شخص وی به وجود آورند، تا حدی که در چند روز اخیر فریاد های «اوباما را بکشید!» یا «اوباما عرب است!» یا «اوباما تروریست است!» در میان سخنرانی های مک کین و پیلین به خوبی به گوش میرسد .

اگرچه خواندن متن کامل این مقاله را به همه دوستان توصیه میکنم، الان فقط میخواستم کاریکاتور جالبی که با همان مقاله منتشر شده را به شما معرفی کنم، چون معتقدم روح‌ و خصلت های اساسی جمهوری خواهان برای بسیاری از ایرانی ها که سالها با خشونت طلبی و پرخاشگری محافظه کاران وطنی، یا همان حزب اللهی ها سر کرده اند، بسیار آشنا باید باشد. و مثلا همین کاریکاتور را میشود گرفت و به جای پیلین و مک کین خیلی راحت کسانی مثل قاضی مرتضوی یا شریعتمداری را نشاند، و گیرم به گردن یکی دوتا از سگهایشان هم چفیه ای بست، آنوقت کاریکاتور دقیقا زبان حال مردم بیچاره ایران، بخصوص اصلاح طلب ها را بیان خواهد کرد!

من بیشتر از این حرف نمیزنم، احتیاجی هم نیست، خودتان ببینید. درضمن برای رفتن به مقاله اصلی میتوانید روی کاریکاتور کلیک کنید.

.

۲۰.۷.۸۷

زن هوادار مک کین: من شنیدم اوباما عربه. مک کین: خیر، ایشون آدم خوبی هستند!

.

وضعیت سوء استفاده جمهوری خواهان از ترس و نادانی توده های امریکائی به جائی رسیده که خودشان هم متوجه شده اند زیاده رفته اند.

محتوای این کلیپ را ببینید مثلا، که همین دیروز اتفاق افتاد.

مک کین در حال سخنرانی است. یکی از طرفدارانش بلند میشود و میگوید ما میترسیم، اوباما مثل ما نیست، ما از اوباما میترسیم. حالا این اتفاقا دقیقا حرف و نقطه نظری است که مک کین و پیلین و استراتژیست های آنها مدتهاست تکرار میکنند و سعی میکنند به مردم بگویند اوباما با آنها فرق دارد. مک کین، که میبیند این خیلی به جای باریک دارد میکشد، سعی میکند توضیح بدهد که نه، به هر حال اوباما هم یک سیاستمدار امریکائی و یک سناتور در همان کشور است!

مک کین روشن میکند که «البته واضح است که اگر من فکر نمیکردم که من خیلی خیلی بهتر از اوباما هستم به رقابت نمیآمدم»، ولی میگوید به هر حال باید به اوباما هم احترام گذاشت. صحنه مهم تر بعد از این است، که در حدود ثانیه 50 در ویدئو اتفاق میافته. یک زن طرفدار مک کین بلند میشود میکروفن را میگیرد و میگوید، «من نمیتوانم به اوباما اعتماد کنم. من راجع به اون خونده ام، و اون چیز نیست، چیز، اون، اون یک عربه»! اما چیزی که شاید از این سخنان مشمئز کننده زن جمهوری خواه هم قابل توجه تر باشد، جوابی است که مک کین به او میدهد: «نه، نه مادام، ایشون یک مرد خانواده دار و یک شهروند خوب است ، و البته من با عقاید او مخالفتهای بنیادی دارم و موضوع رقابت ما این است.»

به عبارت دیگر، جواب مک کین به این "اتهام" پیرزن نادان که اوباما را "عرب" میخواند اینست: «نه خواهر، عرب نیستند، ایشون آدم خوبی هستند » !

.

ویدئو را ببینید:

.

بری تازه از باغ پیلین: «سوء استفاده اخلاقی» سارا پیلین از مقام دولتی خود

.

آخرین گزارشهائی که دیشب به مطبوعات رسید تصویری از تازه ترین دسته گل سارا پیلین برای کمپ جمهوری خواه را به دست میدهد -دسته گلی که احتمالا تا مدتی بر مزار آرزوهای مک کین خواهد نشست تا دلهای عبرت بین را یاد آور این باشد که حتی در زمان های دیوانه ای مثل این روزها، و حتی در دنیای دیوانه ای مثل دنیای سیاست در امریکا، رفتارهای دیوانه وار و رادیکالی مثل به صحنه آوردن سارا پیلین نه تنها کشتی کسی را از خط غرق شدن نجات نخواهد داد، بلکه شاید چون باری سنگین حتی سرعت فرورفتن آن در آب را دوچندان گرداند.

یک هیئت نظارت دو حزبی (شامل اعضائی از هر دو حزب جمهوری خواه و دموکرات) دولت آلاسکا که مسئول رسیدگی به اتهامات «جرم اخلاقی» سارا پیلین در هنگام فرمانداری وی بر آن ایالت شده بود، دیروز (جمعه)‌ در پایان روز نتیجه تحقیقات خود را اعلام کرد، به این شرح که طبق بررسی های انان، خانم پیلین مرتکب جرم اخلاقی «سوء استفاده از قدرت و مقام دولتی» شده است. اگر دوست داشتید نسخه اصلی گزارش را میتوانید به صورت «پی دی اف» از اینجا دانلود کنید.

البته زمان بندی اعلام این تصمیم هیئت ژوری بسیار دقیق حساب شده بود، به این امید که تا روز دوشنبه که مردم و روزنامه ها از تعطیلات برمیگردند تا اخبار را بررسی کنند، این خبر کهنه شده باشد، ا حتمالا نیز همین طور خواهد بود.

اما بعید مینماید کهنه شدن خبر قادر باشد انچنان که جمهوری خواهان امید بسته اند مک کین و نامزدش را از مخمصه این خبر برهاند.

خبر گزارش هیئت بازرسی تا حدی اهمیت داشته است که حتی صدای امریکا که سخنگوی رسمی دولت امریکا محسوب میشود نیز به این گزارش پرداخته است. صدی امریکا مینویسد نتیجه بررسی های هیئت تحقیقی یافتن این بوده است که "سارا پیلین از قدرت خود به عنوان فرماندار دولت سوء استفاده کرده است تا مسئولان را مجبور به اخراج مامور پلیسی کند که خواهر وی را طلاق داده بود". به عبارت دیگر، این یافته نشان میدهد که خانم پیلین طبق قوانین امریکا مرتکب جرم «سوء استفاده از مقام دولتی خود برای نیل به اهداف شخصی» گردیده است.

اما آنچه شاید از خود این خبر هم جالبتر باشد، بخصوص برای ما ایرانی ها، عکس العمل کمپ جمهوری خواه به این اعلام جرم است. در حرکتی که آدم را بی اختیار به یاد پوست کلفتی و پر روئی های کمپ محافظه کارهای خودمان در مواردی مثل داستان دکترای اقای «کردان» یا اعلام موفقیت های اقتصادی پی در پی توسط احمدی نژاد میاندازد، سارا پیلین اعلام کرده است، "این گزارش نشان میدهد که من مطابق قانون عمل کرده ام" !!

واقعا یاد کسانی مثل قاضی مرتضوی یا احمدی نژاد یا کردان نمیافتید؟

۱۳.۷.۸۷

چنگال را به دست چپ گرفتن شیطانی است

.

لینک در بالاترین: ندارد

گوشه هائی از یک سخنرانی تلویزیونی توسط «شیخ وجدی غنیم» مصری، که قبلا منشی اتحادیه تجار مصر بود و الان شیخ موحدی شده است و با پخش برنامه های تلویزیونی از این دست، سعی دارد مردم را هم به راه بیاورد. این برنامه در ششم سپتامبر ۲۰۰۸، یعنی حدود دو ما پیش از کانال تلویزیونی "الناس" پخش شد.

ترجمه فارسی سخنان شیخ را میتوانید در همین صفحه، زیر ویدئو بخوانید.

.

.

متن ترجمه فارسی سخنان شیخ وجدی:

.

بعضی ها با دست چپ غذاشون رو میخورند. [خوردن با دست چپ را نمایش میدهد] این چیه؟ این چیه؟! میگویند موقع غذا خوردن چنگال را باید با دست چپتون بگیرید. با دست چپ غذا میخورید؟ بله، با دست چپ میخورید و بعدش هم با دست چپ آب میخورید! آخه این مفهومش چیست؟ با دست چپ غذا میخوری و باز هم میگی از شیطان متنفری؟! باز هم جرات میکنی که بگی با شیطان دشمنی؟؟! اعوذ بالله من الشیطان رجیم! صبر کن، صبر کن ببینم. حضرت رسول گفت، «با دست چپت آب ننوش، و با دست چپت غذا نخور، چرا که شیطان با دست چپش غذا و آب میخورد.» هر کسی که با دست چپ آب و غذا بخورد، پیرو شیطان است! و آن کسی که حضرت رسول را دوست میدارد، باید با دست راست بخورد.

اما وقتی اینرا به مردم میگوئی، میگویند شیخ وجدی، طبق «اتیکت» و آداب غذا خوردن آدم باید کارد را با دست راستش بگیره، و چنگالش را به دست چپ! باید غذا را با کارد، با دست راست برید، انوقت با چنگال، با دست چپ، میگذاری تو دهنت. اما اگر جرات کنی و این را جابه جا کنی، چنگال را با دست راستت بگیری و کارد را با دست چپت، میگویند «اوه، وحشی! چه بی تمدنی هستی، مگر کسی اینکار هم میکنه؟!» ای برادر من! چه اتیکتی؟ شما مسلمان هستی! مثل مسلمان رفتار کن!

آن زمانی که من منشی اتحادیه تجار بودم، یک هیئت بزرگی از عراق آمده بود، و ما انها را بردیم به یک هتلی بزرگ، یک هتل خیلی بزرگ پنج ستاره ای در قاهره بردیم اینها را. ما نشستیم که غذا بخوریم و من هم طبق معمول کارد را با دست چپم گرفتم و چنگال را با دست راست. ناگهان سر و کله سر آشپز پیدا شد که آمد، اینطور آرام روی شانه من زد و در گوشم گفت، «خیلی ببخشید،» [و علامت داد که کارد و چنگال را عوض کنم] برگشتم و به ایشان گفتم «بنده مسلمان هستم!» انوقت ایشون گفت «خیلی معذرت میخوام، شرمنده هستم» . من از مسلمان بودن خودم احساس غرور میکنم. و الا مگر اسلام یک چیز شرم آوری است که باید خجالت کشید از اقرار به آن؟ خیر، اینطور نیست!

بعضی ها میگویند «من چپ دستم، من از دست چپم برای همه چیز استفاده میکنم.» من هم مثل شما بودم! من هم عادت داشتم با دست چپ غذا میخوردم، با دست چپ آب میخوردم، لباس پوشیدنم، نوشتنم، همه کارم با دست چپ بود. الله من را اینجور خلقت کرده بود. اما به محض اینکه مذهبی شدم، در سال ۱۹۶۹، الحمد لله این مسئله هم حل شد. گاهی شیطان مرا وسوسه میکرد که از دست چپم استفاده کنم، اینبود که برای جلوگیری از این وسوسه، چکار کردم؟ خوب، مثلا برنج میخواستم بخورم، برنج را با قاشق میخورم، نان میخواستم بخورم، خوب نان را احتیاج داشتم تکه اش کنم اول، بسیار خوب، اول نان را تکه تکه میکنم، آب را اماده میکنم همانجا میگذارم، بفرمائید، کاری نداشت این. انوقت این دست چپ را میگیرم، آهان [نشان میدهد] اینطور، میگذارم زیر پای چپم! خوب این اینطور دیگر گیر کرده، بیرون نمیتونه بیاد. قاشق را با دست راستم میگیرم، بعد میگذارم زمین و چنگال را برمیدارم وقتی لازم شد.

بعدش هم [نشان میدهد] انگشتانم را میلیسم. حدیث بخاری میگوید وقتی خوراکت تمام شد، باید انگشتانت را لیس بزنی تا تمیز بشود، تو که خبر نداری برکت از کجا میآید، میگوئی این اخ است، چطور انگشتم را لیس بزنم ، زشت است. چرا؟ چون حضرت رسول این حرف را زده. اگر مایکل جکسون به تو بگوید انگشت پایت را لیس بزن، فوری ان کار را میکنی. ولی ما مسلمان هستیم! ما پیرو رسول اسلام هستیم ...

.

متن ترجمه انگلیسی سخنان شیخ وجدی:

.

Wagdi Ghneim: Some people eat with their left hand. What's this supposed to be? They say: When you eat, the fork goes in the left hand. Do you eat with your left hand? You do, and then you take a drink. What's this supposed to be? You use your left hand, and yet you claim to hate Satan?! You dare to tell me that you sense the enmity of Satan?! Allah give me the strength to resist Satan... Hold on a sec. The Prophet Muhammad said: "When you eat or drink, do not use your left hand, because Satan eats and drinks with his left hand." Whoever eats and drinks with his left hand follows Satan, and whoever loves the Prophet Muhammad must eat with his right hand.

But when you tell people this, they say: But Sheik Wagdi, the rules of délicat and étiquette require the knife to be in the right hand, and the fork in the left. You should cut the food with your right hand, and eat with your left. If you dare to switch – the fork in your right hand and the knife in your left – they say: "Oh, how sauvage! This is unheard of." Brother, what délicat? You are a Muslim.

When I was secretary-general of the commerce trade union, a large Iraqi delegation came, and we took them to a very big, five-star hotel in Cairo. We sat down to eat, and as I always do, I took the knife in my left hand and the fork in my right. Along comes the chef in his hat, taps me on the shoulder, and whispers: "Pardon me...” I said to him: "I am a Muslim!" So he said: "I'm sorry, I apologize." I take pride in my Islam – or is Islam something disgusting, which I should be ashamed of? No.

Ghneim: Some people say: "I am left-handed. I use my left hand for everything." I was like you. I used to eat, drink, dress, and write with my left hand. That's how Allah created me. The moment I became religious in 1969, Allah be praised, this came to an end. There were times when Satan tempted me to use my left hand, so in order to put an end to this altogether... What do I eat? Rice? I eat rice with a spoon. Bread? I need to cut it first. Fine, I'll cut the bread in advance. I prepare the water and everything. That's it. I've already cut the bread... Then I take my left hand and place it under my left leg. That's it, it's stuck. It won't come out. I take the spoon in my right hand, and the same goes for the fork... The hadith says that when you are done eating, you should lick your fingers clean, because you don't know where exactly the blessing lies. You say this is disgusting because it was the Prophet Muhammad who said it, but if Michael Jackson or some nobody told you to lick your feet, you would. We are Muslims, and we follow the path of the Prophet.

۱۲.۷.۸۷

نسل گم شده . . .

.

مستندی از بچه های تهران . بیست و پنج دقیقه


یه پسر جوون: من هیچوقت به آرزوهام نرسیدم. شایدم من مثلا یه آدمیم که خیلی شادم، از صبح‌ تا شب دنبال تفریحم، ولی هر چقدر ، مثلا دیدید آدم از کویر میاد تشنه اش هست، هر چقدر آب میخوره، جز دل درد چیزی براش نمیمونه، ولی بازم تشنه شه ، اینم همینجوریه، هرچقدر میرم میبینم سیرمونی ندارم، بازم یه چیزی کمه ، ولی نمیدونم چرا بهش نمیرسم . . .

یه دختر جوون: هر کسی یه هویتی داره واسه خودش . من هم از اینکه ایرانی باشم هیچ ناراحت نیستم، چون ایران یه زمانی مملکتی بوده واسه خودش . الآنم هست، نه اینکه نباشه، ولی خوب، نمیدونم چرا همچین حسی میکنم، فکر میکنم اگه اینجا نبودم خیلی بهتر بود . . .

یه پسر جوون: اینجا فقط فکرت میتونه آزاد باشه . . . در عمل ولی بسته ای . . . اجازه داری بشینی تو خونه ات فکر کنی، به هر جا که میخوای سیر کنی، ولی آیا میتونی یه متن بنویسی ؟ الان دنیا بسته نیست، ما دسترسی به اینترنت داریم، دسترسی به ماهواره داریم، ولی زندگیمونو زمین تا آسمون متفاوت میبینیم با آدمائی که اونور دارن زندگی میکنند. چرا ما نباید اونطوری باشیم ؟ تازه ما آدمائی هستیم که چیز خلافی نمیخوایم، ما کاری نمیکنیم . . .

یه دختر جوون: ماها همه از جامعه مون ناراضی ایم، خوب، ولی من هنوزم اینجا بودن رو بیشتر دوست دارم چون اینجا یه چیزائی هست که هیچ موقع جاهای دیگه ندارن . . . مثلا ما اینجا یه چیزی به نام عشق داریم ، که فکر میکنم، احساس میکنم کس دیگه ای غیر از خودمون نداره، یه چیزی به اسم محبت داریم که احساس میکنم دیگران مثل ما نیست، ندارن . . .

یه پسر جوون: ایرونی اصیل واقعا آدم خوبیه . اگه واقعا ایرونی باشی بهترین آدم روی زمینی . البته خوب همه جا بهترین داره، ولی خوب اینجا خیلی بهتریناش بیشتره . . .

.

.

۱۰.۷.۸۷

چرا معتقدم امکان حذف لینک با رای منفی در بالاترین باید برداشته شود

.

لینک در بالاترین: اینجا

حذف کامل یک لینک به خاطر مخالفت دیگر کاربران با آن، یا حتی به خاطر غیر قانونی بودن آن، معادل مجازی حکم اعدام است، و من با آن مخالفم.

اما از این نکته بدیهی که بگذریم، در چارچوب محیط مجازی بالاترین این مسئله باز هم پیچیده تر و مبهم تر میشود، چرا که مسئله قانون و بخصوص چگونگی تضمین اجرای آن در بالاترین بسیار پیچیده، جدید و غیر سنتی است، و نیازمند تولید یک سیستم بسیار خلاقانه. به عبارت دیگر، وارد کردن مستقیم مفاهیم و قواعد از دنیای خارج، چه از سیستم بسته ای مثل حکومت اسلامی باشد یا از سیستم بازی مثل کانادا، به همین راحتی عملی یا قابل توصیه نخواهد بود . حال در نظر بگیرید که قاعده حذف فیزیکی افراد به دلیل مخالفت آنان با نورمهای اجتماعی حتی در عالم خارج نیز فقط در معدودی از حکومت ها اجرا میشود که خود را با قوانین و سنتهای خاصی پیوند زده اند، مثل حکومتهای سنتی در ایران یا ایالات متحده. پس چراست که در بالاترین باید چنین قاعده سنتی و کهنی از همان آغاز در قوانین بازی نهادینه شده باشد ؟

زیاد قصد وارد شدن به جزئیات ندارم، ولی به جای شرح حکایت، بگذارید یک مثال بیاورم، که همین دیروز پریروز اتفاق افتاد.

یکی از کاربران بالاترین یک لینکی داده بود که محتوای ان از لحاظ سیاسی خیلی بحث انگیز بود طبیعتا، چون لینکی بود به متنی در یک نشریه اینترنتی راست گرای اسلامی راجع به دولت اسرائیل.

مسئله از اینجا شروع شد که یک گروه دیگر از کاربران که از محتوای این لینک خوششان نمیآمد، خیلی سریع آمدند به لینک منفی در منفی دادند، و پیش از اینکه صدای لینک به گوش احدی برسد لینک به قتل رسید و جسد سردش انجا افتاد.

خوب، حالا این منفی هائی که این دوستان داده اند از لحاظ عاطفی، احساسی، قومی، قبیله ای، دینی و ایدئولوژیک شاید راحت قابل درک باشد. به هر حال متنی بود که با عقاید و افکاری که شدیدا بهش دلبسته هستند متناقض بود و دلشان میخواست آنرا حذف «فیزیکی» کنند، و کردند. عکسش را برای دوستانی که میخواهند ببینند گذاشته ام.

اما سئوال اینجاست که آیا حقیقتا در جامعه بالاترین ما میخواهیم این قابلیت حذف فیزیکی در دست عامه کاربران باشد ؟ به این فکر کنید مثلا، که همانطور هم که چند بار پیش آمده و دیده ایم، چه را حت میتوان از این قابلیت با یک سازماندهی ساده سوء استفاده کرد. چه راحت یک عده میتوانند یک باند کوچک سر هم کنند و لینکهائی را که به هر دلیل دوست ندارند از نقشه بالاترین حذف کنند. به این فکر کنیم که از همین جور امکانات است که مافیا ها ریشه میگیرند و کم کم قدرتمند میشوند، چون جان آدمها (بخوانید حیات لینک ها) را میتوانند به راحتی در دست بگیرند و در واقعیت در بالاترین قدرتی بالاتر از این نمیتوان مجسم کرد که لینکی بماند یا انچنان حذف شود که حتی خاطره اش هم باقی نماند. چرا همانطور که وقتی کامنتی با گرفتن رای های منفی زیاد، «خاکستری» میشود اما هنوز انهائی که علاقه دارند یا کنجکاو هستند میتوانند ان را ببینند و بخوانند، چرا نمیتوان برای لینک ها هم همین روش را به کار برد؟ چرا حدف کامل ؟ آیا واقعا چنین قدرتی باید به همین سادگی در دست هر فرد و گروهی که آن را خواست باشد؟

من مدتهاست، در حقیقت از همان اول عضویتم، که این پیشنهاد را تکرار کرده ام که امکان حذف کامل لینکها توسط رای های منفی واقعا یک قاعده غیر انسانی و غیر فرهنگی است که به هر دلیل وارد سیستم قانونی بالاترین شده است، اما هیچ دلیلی ندارد که ان را بیشتر از این نگه بداریم. به گمانم وقت آن رسیده که یکبار و برای همیشه این قاعده و قانون ماقبل تاریخی (یا لااقل قرون وسطائی!) را از قوانین بازی بالاترین حذف کنیم.

.